عکسها و خاطره ها سال 95
سلام پسرم .این هم چند تا عکس از روزهای گذشته
اول عکس شما روی سفره هفت سین امسال ( سال 95 ) ولی سفره مون موقع سال تحویل بدون اهالی خونه موند . بابایی که بیرون بودن و من و شما هم خواب موندیم . وقتی بیدار شدم که چند دقیقه ای از سال تحویل گذشته بود . خیلی ناراحت شدم که فرصتی رو که فقط سالی یک بار پیش میاد از دست دادم . ولی به امید اینکه امسال سال خوبی برامون باشه .
روز 16 فروردین بعد از اینکه بابایی مهد اومد دنبال شما و بعد هم دوتایی اومدید دنبال من و رفتیم لب ساحل . عاشق ژست گرفتنت
یه شب توی نوروز که رفتیم پارک و شما دوست داشتی این قایق واقعی بود .
این هم وقتی پا تو کفش من کردی .
این هم از گلهایی که شما و بابایی روز زن برام گرفتین . این اولین هدیه ای بود که به عنوان روز مادر بهم دادی . عزیزم خودت بهترین و زیباترین گلی هستی که خدا بهم هدیه داده . دوستت دارم
یه روز که خونه مادرجون رفته بودیم شما به همراه آیناز رفتین سراغ آب بازی و حسابی لباسهاتو خیس کردی و مجبور شدم عوضشون کنم و تا لباسات خشک شه لباس آیناز رو پوشیدی که همش غر میزدی و تند تند میرفتی لباسهاتو چک می کردی خشک شده یا نه . قربونت برم که اینقدر رنگ صورتی بهت میاد .
یه غروب اردیبهشتی دلپذیر که دوتایی رفتیم پیاده روی . شما با دوچرخه و من پیاده
یه روز که رفته بودیم خونه پدر جون و شما داشتی به عمه جون کمک می کردی ظرف می شستی و بعدش هم سینک رو شستی انقدر پسر تمیز و کاربلدی دارم من
در حال کشتی گرفتن با بابایی