مانی جون و آزمایش خون
امروز قرار بود که بریم آزمایشگاه برای آزمایش خون . من و بابایی از شب قبل دلهره این رو داشتیم که شما همکاری نکنی . وقتی رفتیم آزمایشگاه اول من آماده شدم برای تست و شما کنار من بودی و تمام مدت با دقت نگاه می کردی وقتی نوبتت شد خانومی که نمونه ها رو می گرفت بهت گفت می خوای شما هم امتحان کنی با شجاعت گفتی آره و بعد که روی پام نشستی و نمونه گیری شروع شد اما یک کمی که طولانی شد یکی دو تا نق کوچولو زدی ولی رویهم رفته خیلی شجاع بودی پسر گلم . ایشالله همیشه سلامت باشی مامانی من . این هم عکست که یک سره بعد از آزمایشگاه رفتیم خونه مادر جون و صبحونه رو اونجا بودیم و بعد شما پیش مادرجون موندی و مهد نرفتی و من و بابایی رفتیم سر کار .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی