گشت و گذار در دیلمان
دیروز جمعه تصمیم گرفتیم برای ناهار بریم دیلمان . به همراه عزیزانی که هر لحظه بودن در کنارشون برای ما نعمته . مانی صبحشو کمی بداخلاق بود ولی وقتی خواب از سرش پرید توی مسیر خیلی خوشحال بود . تمام مسیر شعر می خوند و ذوق زده بود . همش می پرسید پس کی به باغلمان ( اسم دیلمان از زبان مانی ) می رسیم . مسیر بسیار سر سبز و زیبایی بود . اما پیچهای بسیار تندی داشت که مانی می ترسید و همش به باباش سفارش می کرد آروم بره .این عکس از طبیعت زیبای توی مسیر
ابتدا رفتیم آبشار لونک که خیلی خنک بود و اما شلوغ که به همین دلیل ترجیح دادم عکسهای یادگاری رو از کنار رودخونه ش بگیرم و عکس یادگاری از آبشار رو به وقتی دیگر موکول کنیم .عکس مانی در کنار رودخونه با ژست زیباش که کلی موقع عکس گرفتن قربون صدقه اش رفتم .
بعد از رسیدن به دیلمان و صرف ناهار به همراه مانی و یه کوه پیمایی حسابی کردیم و جای تعجب داشت که مانی خیلی راحت و جلوتر از ما از کوه بالا میرفت و اصلا هم از ما درخواست نمی کرد بغلش کنیم و به زور دستشو به من می داد . توی مسیر توت فرنگی های ریزی در اومده بود به صورت خودرو که مانی می خواست بخوره و من نذاشتم و کلی کفش دوزک خوشگل بود که مانی بهشون دست میزد و می گرفتشون . کلی دویید و جیغ زد و خندید و حسابی تخلیه انرژی کرد .